«هیچ کجا، هیچ کس» سومین ساخته ابراهیم شیبانی، فیلم هوشمندانه و خوشساختی است. فروش این فیلم که در قالب اکران عید فطر از چهارشنبه 16 مرداد به روی پرده رفته، در مدت 46 روز به 506 میلیون تومان در تهران و 215 میلیون تومان در شهرستانها رسیده است.
ابراهیم شیبانی در سومین فیلم خود به سراغ فیلمنامهای از احمد رفیعزاده رفته است. ساختار این فیلم در نگاه اول مخاطب را شگفتزده خواهد کرد. زیرا سکانسها مغشوش و نامرتباند و توالی زمانی در فیلم رعایت نشده است. اما این ساختار غیرمتعارف از عوامل جذابیت فیلم است. مخاطبان نباید در این خصوص واهمه داشته باشند زیرا اندک اندک، سرنخ قصه را به دست خواهند آورد. ماجرای فیلم، در حول و حوش دزدی و گروگانگیری دور میزند.
خلاصه داستان
مرجان (مهناز افشار) با شوهر سابقش مهران (محمدرضا فروتن) نقشه سرقت از صرافی فرخ حکیمی (بابک کریمی) را میکشند. مهران به کمک یلدا (بهاره کیان افشار) سیصد سکه طلا از صرّاف میخرند و لحظاتی بعد، پول را به حساب او میریزند. کسی که مبلغ را به حساب صرافی ریخته یک کارخانهدار است که آنها دختر او را به گروگان گرفتهاند. آن دو به همراه داوود (صابر ابر) به سمت شمال میروند تا از آنجا به خارجه بگریزند. اما توفیق پدر یلدا (رضا کیانیان) از پی آنها آمده و سرنخهایی از دخترش پیدا میکند...
مختصری درباره عوامل فیلم
ابراهیم شیبانی متولد 26 مهر 1359 در تهران است. او رشته کارگردانی سینما را در دانشگاه هنر تحصیل کرد. ولی پیش از آن، کار سینمایی خود را با دستیاری داریوش مهرجویی در فیلم درخت گلابی (1376) آغاز کرده بود. شیبانی، سپس دستیار کارگردانهای چون محمدرضا هنرمند، رخشان بنیاعتماد و ابراهیم حاتمیکیا شد. بازیگردانی فیلم گزارش یک جشن (1389) بر عهده او بوده است. دو فیلم قبلی او عبارتند از: زهر عسل (1381) و صحنۀ جرم ورود ممنوع (1384) که فیلمنامههایش را به ترتیب فرید مصطفوی و علیرضا معتمدی نوشتهاند.
(نکتۀ جالب اینجا است که ابراهیم شیبانی در زمان ساخت فیلم درخت گلابی، هفده ساله بوده است! جل الخالق. بنده مقدار سن قانونی کار کردن کودکان در ایران فراموش کردهام. لطفاً اگر کسی میداند به ما هم اطلاع بدهد. شاید این مسئله خودش سوژۀ یک فیلم مستند بشود. آیا سینما هم از اطفال مام وطن بیگاری میکشد؟)
احمد رفیعزاده کار خود را در سینما با نگارش فیلمنامه مصایب دوشیزه (1385) آغاز کرد. سپس دو سریال به نامهای ساعت شنی (1386) و پریدخت (1386) برای تلویزیون نوشت. فیلمنامههای دیگر او در سینما عبارتند از: آقای هفت رنگ (1387)، دختر شاه پریون (1389)، خوابم میآد (1390)، آینه شمعدون (1391). این روزها دو فیلمنامۀ سینمایی از نوشتههای او به نامهای «چه کسی ماه را گاز زد» و «انزوا» در مرحله پیش تولید هستند. در تیتراژ «هیچ کجا، هیچ کس» در کنار نام رفیعزاده، از پنج نفر به عنوان مشاوران فیلمنامه نام برده شده است که سه نفر آخر در واقع تدوینگر، تهیه کننده و کارگردان این فیلم هستند: امیر عربی، احمد مرادپور، محمدرضا موئینی، حسن کلامی و ابراهیم شیبانی.
حسن کلامی تهیه کنندۀ این فیلم، پیشتر مجری طرح و تهیه کنندۀ فیلمهایی چند بوده است که از معروفترین آنها میتوان به این فیلمها اشاره کرد: سجاده آتش (1372)، مرد عوضی (1376)، ساحره (1376)، ماهیها عاشق میشوند (1383)، کودک و فرشته (1387).
بابک زنجانی که این روزها به عنوان مولتی میلیاردر ایرانی معروف گشته، سرمایهگذار این فیلم بوده است. او صاحب شرکت سورینت در جزیره کیش است که این فیلم به طرزی غیرمتعارف برای آن تبلیغ میکند.
نقد و نظر
فیلم «هیچکجا، هیچکس» از فیلمهای تجربی سینمای ایران محسوب میشود و خوشبختانه این تجربۀ متفاوت، تماشایی و قابل قبول از کار درآمده است. فیلم، به لحاظ فرم روایت، غافلگیرکننده است. گوئیا فهرست سکانسهای فیلم را درون یک کیسه ریخته و با قرعه بیرون کشیده و به هم چسباندهاند. اما در واقع اینطور نیست.
اغلب فیلمسازان در فیلمهایشان بهراحتی مخاطب را فریب میدهند و او را تحمیق میکنند. لکن ابراهیم شیبانی در فیلم «هیچ کجا، هیچ کس» بیجهت قلوب مخاطبان فیلمش را برای قتل یک نفر از اشرار به تپش نمیاندازد و گوش آنها را با موسیقیهای سوزناک نمیآزارد. او مخاطبش را به تماشای یک فیلم معقول دعوت میکند و به او فرصت تفکر میدهد. به همین سبب، فیلم از موسیقی بسیار اندکی بهره گرفته است و قصد کرده تا آگاهانه احساسات مخاطب را برنیانگیزد. نقاط اوج و عطف فیلم با استفاده از همان تکنیک قرعهکشی سکانسها، پیش از موعد خود به نمایش درمیآیند و لذا بیننده فرصت دارد به موضوعات فیلم بیاندیشد. در یک جمله میتوان گفت که این فیلم توانسته است تا حد زیادی حق مطلب را به لحاظ شیوۀ جدید روایت و محتوای خوب ادا کند.
یک نکته دینی که در این فیلم به درستی رعایت شده آن است که شریران به حکم تکوینی خداوند، به مرگ بد و ناگهانی میمیرند (که به آن «مرگ مفاجات» میگویند). لذا در فیلم میبینیم که مهران به طور ناگهانی میمیرد و همچنین یک خودرو به مرجان که متهم ردیف دوم است به هنگام عبور از کنار جاده، میزند و فرار میکند. بنده این مسئله را قبلاً در نقد فیلم من مادر هستم/ جیرانی گوشزد کرده بودم که اگر چنانچه طبق قرائت نویسنده و فیلمساز، شخصیت «آوا» (باران کوثری) در آن فیلم بد و منفور است پس چرا آنها برای او یک مجلس وداع و تعزیت سوزناک ترتیب دادهاند.