loading...

پارتی پاتوق

بخش فرهنگ و هنر

معرفی بهترین سایت هاست رایگان ایران

استفاده كنندگان از اين هاست ملزم به رعايت قوانين كپي رايت و قوانين جمهوري اسلامي ايران هستند

براي استفاده از لينك زير ثبت نام كنين

اول قوانين و مقررات رو بخونين بعد برين صفحه اول و ثبت نام كنين


http://hostraygan.com/l

آخرین ارسال های انجمن
کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1207 سه شنبه 19 فروردین 1393 نظرات (1)

 

منگ‌هانگ ژانگ یا به قولی اهالی سریال «پایتخت» ماهان از ورودش به ایران، گرسنگی کشیدن در ماه اول حضورش در کشور ما، اولین باری که دوغ نوشیده، علاقه به فرهنگ ایرانی، حجاب و مولانا و البته این نکته حرف زد که دیزی را خیلی دوست دارد.
گروه فرهنگی مشرق - صدایش می‌کنم خانم جانگ و علیرضا خمسه سریع می‌گوید اسم او ماهان است، یعنی آنها ماهان صدایش می‌کنند. در این لحظه مصاحبه‌ام با بازیگر زن چینی سریال «پایتخت3» تمام شده اما با تذکر خمسه از او می‌خواهم نامش را برایم بنویسد. گرچه خودش می‌گوید دستخط فارسی‌اش خیلی بد است و ضمن اینکه توضیح می‌دهد عیبی ندارد اگر دلم خواست اسم فامیلش را دوم بنویسم و اسم کوچکش را اول (چون آنها برعکس عمل می‌کنند) می‌نویسد: Zhang Menghan. بعد توضیح می‌دهد که به فارسی اسمش را در کارت دانشجویی‌اش اینطور نوشته‌اند: منگ‌هان ژانگ.
 
منگ‌هان یا به قول پایتختی‌ها ماهان، خوش برخورد و البته خوش خنده است. صادقانه جواب سوال‌هایم را می‌دهد و مدام دستش به شال روی سرش است و آن را جابجا می‌کند. سعی می‌کنم شمرده سوال کنم و او با دقت گوش می‌دهد و آرام آرام فارسی صحبت می‌کند. کمتر پیش می‌آید فعلی را اشتباه بگوید. شاید برایتان جالب باشد بدانید غذای ایرانی مورد علاقه او دیزی است و به مولانا و نی نامه علاقه دارد.
 
گفتگویمان را که در بالکن دفتر تهیه‌کننده «پایتخت» و روی صندلی‌های راحتی آن انجام شد در ادامه می‌خوانید:
 
*شما چه زمانی به ایران آمدید؟
 
- چهار سال و نیم پیش بود، زمستان 2009.
 
*تمام این چهار سال ساکن ایران بودید؟
 
- بله. البته هر سال یکی دو بار به کشورم برمی‌گردم.
 
*چطور پایتان به ایران باز شد؟
 
- در چین زبان فارسی خواندم. البته رشته اصلی‌ام انگلیسی بود و بعد از آن چند زبان دیگر هم انتخاب کردم؛ ژاپنی، آلمانی و فارسی. با مقایسه این زبان‌ها تصمیم گرفتم فارسی را ادامه بدهم.
 
*یعنی شما این چند زبان را بلد هستید؟
 
- من فقط انگلیسی و فارسی می‌توانم بنویسم و بخوانم و بعد از یاد گرفتن فارسی دیگر ژاپنی و آلمانی نمی‌توانم صحبت کنم. چینی را هم که حرفه‌ای صحبت می‌کنم.
 
*درستان که تمام شود به چین برمی‌گردید یا می‌خواهید در ایران بمانید؟
 
- هنوز تصمیم نگرفته‌ام. شاید همچنان رفت و آمد داشته باشم و چند ماه ایران بمانم و چند ماه چین.
 
*شما ازدواج کرده‌اید؟
 
- نه هنوز.
 
*ممکن است با یک ایرانی ازدواج کنید؟
 
- بستگی به اینکه چه کسی باشد دارد. بله. اگر خدا بخواهد.
 
*شما مسلمان هستید؟
 
- هنوز نه.
 
*چطور شد که بازیگر پایتخت شدید؟
 
- مرا سفارت چین معرفی کرد.
 
*خودتان به بازیگری علاقه داشتید؟ سابقه‌ای در این هنر دارید؟
 
- قبلا که در پکن بودم برنامه تلویزیونی انجام دادم اما سریال نبود. بلکه برنامه‌های تفریحی بود.
 
*یعنی شما مجری بودید؟
 
- بله. در سی سی تی وی، پکن تی وی و چند تلویزیون مختلف یک سال و خرده‌ای اجرا می‌کردم.
 
*پس معروف بودید؟
 
- معروف که نه اما مردم بابت آن یک سال مرا می‌شناسند.
 
*مردم شما سریال «پایتخت» را هم دیدند؟
 
- بله چینی‌هایی که در ایران هستند و فارسی بلدند دیده‌اند. چینی‌ها زیاد زبان فارسی را یاد می‌گیرند.
 
*خانواده‌تان هم دیده‌اند؟
 
- بابا و مامانم هنوز‌ آن را ندیده‌اند. اما من می‌خواهم دی وی دی‌اش را بخرم و برایشان بفرستم. این هدیه خوبی است.
 
*پدر و مادرتان درباره دوری از شما و زندگی‌تان در ایران چه نظری دارند؟
 
- برایشان خیلی جالب است. چون ما چینی‌‌ها تا به حال یک خانم با روسری در تلویزیون ندیده‌ بودیم. من هم که اولین بار به ایران آمدم به خانم‌ها با تعجب نگاه می‌کردم. چون قبلا ندیده بودم که یک خانم با حجاب چه شکلی است.
 
*اگر باز هم به شما پیشنهاد بازیگری شود می‌پذیرید؟
 
- اگر فیلمنامه خیلی جالب باشد حتما این کار را می‌کنم.
 
*سیروس مقدم را از قبل می‌شناختید؟
 
- نه قبلا نمی‌شناختم.
 
*او کارگردان بسیار مطرحی در ایران است که سریال‌های زیادی ساخته است.
 
- خارجی‌ها معمولا تلویزیون نگاه نمی‌کنند چون مشکل زبان داریم. معمولا برنامه‌های کودک نگاه می‌کنیم.
 
*چرا؟
 
- چون زبان آن ساده‌تر است و ما متوجه می‌شویم. اما در سریال تند تند حرف می‌زنند و ما نمی‌فهمیم.
 
*دیالوگ‌های «پایتخت» را که متوجه می‌شدید؟
 
- بله چون چندبار تکرار می‌شد متوجه می‌شدم. توضیحات دوستان هم کمک می‌کرد. اما اگر یک سریال دیگر ببینم اکثرا متوجه منظورشان نمی‌شوم. چون اصطلاحات زیادی استفاده می‌کنند. صحبت با لهجه محلی هم باعث می‌شود حرف‌ها برایم نامفهوم باشد.
 
*در چین هم مردم با لهجه صحبت می‌کنند؟
 
- بله لهجه‌های زیادی داریم.
 
*صحبت کردن خود شما به چینی هم با لهجه است؟
 
- بله. من لهجه دارم. اما پدر و مادرم یک لهجه دیگر دارند. خیلی عجیب و غریب و جالب است.
 
*چرا لهجه شما با آنها فرق می‌کند؟
 
- پدر و مادرم 30، 40 سال پیش وقتی بچه بودند در روستا زندگی می‌کردند اما بعد به شهر مهاجرت می‌کنند. بنابراین با لهجه صحبت می‌کنند. من نمی‌توانم دقیقا با لهجه آنها صحبت کنم.
 
*سکانسی در سریال بود که شما در لحظه سال تحویل با زبان چینی دعا می‌کردید. این دعا بداهه بود یا در فیلمنامه نوشته شده بود؟
 
- من همان چیزی که از دلم می‌آمد و اگر در واقعیت هم بود این دعاها را می‌کردم، گفتم. بعد آقای سیروس مقدم گفت چه گفتی ما که نفهمیدیم؟! من هم ترجمه کردم.
 
*پس آن حرف‌ها آرزوهای خودتان بود.
 
- بله. اینطوری می‌توانستم خیلی راحت‌تر و طبیعی‌تر صحبت کنم.
 
*شما بازیگران ایرانی را می‌شناختید؟
 
- یک ایرانی در اپرای پکن بود که بازی می‌کرد او را دیده بودم اما اسم او را حفظ نیستم.
 
*پس در «پایتخت» بود که با سینما و تلویزیون ایران آشنا شدید.
 
- بله همه چیز برای من جدید بود.
 
*در ادبیات فارسی به چه نویسنده یا شاعری علاقه دارید؟
 
- مولانا. مثلا نی نامه را خیلی دوست دارم. مثنوی معنوی و غزلیات شمس هم همینطور.
 
*تا به حال مشاعره کرده اید؟
 
- مشاعر؟
 
*مشاعره. یعنی شما یک بیت شعر می‌خوانید و نفر بعدی با حرف انتهایی آن بیت، شعر دیگری را از حفظ می‌خواند.
 
- نه آن خیلی سخت است! «مشاعر» برای خارجی‌ها واقعا دشوار است. ما نمی‌توانیم مثل ایرانی‌ها به فارسی فکر کنیم و مثل کودکان درس می‌خواندیم و برنامه کودک نگاه می‌کردیم.
 
*چه چیزی برای شما در ایران از همه جالب‌تر بود؟
 
- پیش از اولین باری که من به ایران بیایم هیچوقت یک خانم با چادر ندیده بودم. خانم‌های چادری را خیلی نگاه می‌کردم. جالب‌تر اینکه وقتی سوار اتوبوس شدم دیدم زن و مردها جدا از هم می‌نشینند. فرهنگ ایران هم خیلی برایم جالب است. اکثر چیزهایی که در ایران دیدم برای اولین بار بود.
 
*درباره غذاهای ایرانی چه نظری دارید؟
 
- همه غذاها را اولین بار اینجا خوردم. خیلی جالب بود. من هر چیزی که در بازار می‌دیدم نمی‌دانستم چیست و انگار کاملا یک دنیای جدید را تجربه کردم.
 
*کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ اصلا این غذاها با ذائقه‌تان جور در می‌آید؟
 
- بله. دیزی را خیلی دوست دارم. یادم می‌آید اولین بار در ایران دوغ خوردم. (قهقهه می‌زند) ایرانی‌ها خیلی به من تعارف می‌کنند و فکر می‌کنم از من پذیرایی کردند. مدام می‌گفتند بفرمایید بفرمایید و من گفتم باشه و دوغ را خوردم و آخ...!
 
*خوشتان نیامد؟
 
- اصلا نمی‌توانستم تحمل کنم. اما حالا عادت کرده‌ام. ما دوغ نداریم. ماست ما هم با ماست ایرانی فرق می‌کند. غذا کاملا متفاوت است. مزه، رنگ و همه چیز فرق می‌کند.
 
*ماست شما با ماست ما چه فرقی می‌کند؟
 
- ماست شما خیلی ترش است اما آنجا ما ماست شیرین می‌خوریم. من یک ماه اولی که ایران بودم هیچ غذایی نخوردم.
 
*ما اینجا رستوران چینی هم داریم.
 
- اولین باری که به ایران آمدم نمی‌دانستم رستوران چینی کجا است. فارسی هم بلد نبودم و فقط انگلیسی حرف می‌زدم. پسران ایرانی مدام با من صحبت می‌کردند و من خیلی خوشحال شدم. فکر می‌کردم خیلی خوشگل هستم. بعد از چند سال فهمیدم خارجی بودن من برای مردم جالب است.
 
*غیر از تهران به مناطق دیگر ایران هم رفته‌اید.
 
- بله. اکثر شهرهای شمال را رفته‌ام. از شمال تا جنوب را دیده‌ام. از دریای خزر و اکثر شهرهای که اطراف آن قرار دارند تا جنوب جزیره‌های قشم و هرمز را دیده‌ام.
 
*تا به حال مشهد هم رفته‌اید.
 
- بله.
 
*زیارت در فرهنگ شما هم هست؟
 
- من هیچوقت مثل زیارت شما تجربه نکرده بودم. همه چیز جدید بود. ما هم مسلمان داریم اما آنها از فرهنگ ما دور هستند و با هم در یک شهر زندگی نمی‌کنیم. بلکه در شهر دیگری هستیم. من در شهری کوچک به نام رویان زندگی می‌کردم.
 
*مناطق توریستی یا بناهای تاریخی مثل تخت جمشید را هم دیده‌‌اید؟
 
- بیشتر اصفهان و یزد رفتم. شیراز نرفتم. خیلی جالب است. من اکثر شهرهای ایران رفته‌ام.
 
*شما به فارسی هم راحت می‌نویسید؟
 
- راحت نیست و دستخط من هم خیلی زشت است. اما می‌خواهم این را بگویم که در این چهار سال و نیم خیلی به من خوش گذشت و راضی بودم. انتظار نداشتم یک بار در ایران فیلم بازی کنم و خیلی تجربه خوبی بود. امیدوارم روزی که به چین برگردم، درباره این تجربه مقاله بنویسم. امیدوارم یک کتاب درباره فرهنگ ایران بنویسم و در چین چاپ کنم تا بیشتر مردم چینی فرهنگ ایران را بشناسند و فارسی یاد بگیرند.
کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1871 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (1)

ونسان ون گوگ

 

ونسان ون گوگ
VanGogh 1887 Selbstbildnis.jpg
خودنگارهٔ ون گوگ (۱۸۸۸)
زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳
زوندِرت، برابانت شمالی، هلند
درگذشت ۲۹ ژوئیه ۱۸۹۰ (۳۷ سالگی)
اور، نزدیک پاریس، فرانسه
ملّیت Flag of the Netherlands.svg هلندی
حوزهٔ فعالیت نقاشی، طراحی، چاپ[۱]
جنبش پسادریافتگری
آثار برجسته سیب‌زمینی‌خورها، شب پر ستاره، گل‌های آفتابگردان، تراس کافه در شب
امضا  


وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ (به هلندی: Vincent Willem van Gogh) (زاده ۳۰ مارس ۱۸۵۳ - درگذشته ۲۹ ژوئیه ۱۸۹۰) یک نقاش نامدار هلندی بود. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به سر می‌برد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو یعنی تاکستان سرخ را فروخت،[۲] اما اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان پسادریافتگر شناخته می‌شود.

ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری و معلم گذراند. مدتی نیز در انگلستان و همچنین در میان کارگران معادن زغال سنگ شهر بوریناژ در بلژیک به عنوان مبلغ مسیحی فعالیت کرد. وی فعالیت‌های جدی خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد، و از آن‌جاکه در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال پایانی عمر خویش آفرید که شامل بیش از ۹۰۰ نقاشی، بیش از ۱۱۰۰ طراحی و ۱۰ چاپ[۱] می‌باشد.

ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقهٔ کارگر مانند تابلوی سیب‌زمینی‌خورها، کافه‌های شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گل‌های آفتابگردان، شب پر ستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج می‌برد و به اعتقاد اکثریت همین موضوع به خودکشی او منجر شد.

زندگی‌نامه

کودکی و جوانی (۱۸۵۳ - ۱۸۸۰)

ونسان ون گوگ در سال ۱۸۵۳ در زوندِرت[۳] در استان برابانت شمالی هلند، نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. او پسر آنا کورنلیا کاربنتوس و تئودوروس ون گوگ بود. پدر و پدر بزرگش کشیش بودند و سه‌تا از عموهایش دلال آثار نقاشی. اسم پدربزرگ و عموی او نیز ونسان بود که به او «عمو کنت» می‌گفت. همچنین ونسان نام برادر بزرگ‌تر وی و فرزند اول خانواده بود که چندی پس از تولد و یک سال قبل از تولد ونسان درگذشته بود.

برادر محبوب و حامی‌اش تئودوروس ون گوگ، ملقب به تئو، چهار سال بعد از ونسان در ۱ مه ۱۸۵۷ به‌دنیا آمد. سپس خانواده ون گوگ دارای چهار فرزند دیگر شد، یک پسر به نام کور و سه دختر به نام‌های آنا، الیزابت و ویل. ونسان اغلب کودک ساکت و آرامی بود.

در سال ۱۸۶۰ وارد دبستان روستای زاندرت شد. جایی که یک کشیش کاتولیک به ۲۳۰۰ دانش‌آموز درس می‌داد.

از سال ۱۸۶۱ همراه خواهرش ویل در خانه تحت تعلیم یک معلم خصوصی بود تا این‌که در سال ۱۸۶۴ به یک مدرسه شبانه‌روزی به نام سنت پرولی[۴] در زونبرگ[۵] رفت. دوری از خانواده او را افسرده می‌کرد و این مساله را در بزرگ‌سالی نیز عنوان کرد. در سال ۱۸۶۶ به یک دبیرستان به نام ویلن کلس[۶] در تلبوری[۷] رفت و در آن‌جا تحت نظر کنستانتین هایزمن، که در پاریس به موفقیت‌هایی رسیده بود، اصول اولیه طراحی را آموخت.

در سال ۱۸۶۸ ونسان ناگهان به خانه بازگشت؛ بعدها تعریف وی از دوران نوجوانی‌اش این بود: «دوران نوجوانی من، تاریک، سرد و بی‌حاصل بود...»

ونسان در سال ۱۸۶۹ نزد عمویش ونسان در یک بنگاه خرید و فروش آثار هنری مشغول به کار شد و پس از مدتی از طرف عمویش به لندن فرستاده شد. این دوران خوبی برای ونسان بود و در بیست سالگی از پدرش بیشتر پول در می‌آورد.

در همین دوران او عاشق دختر صاحب‌خانه‌اش اگنی لویر[۸] شد ولی از وی جواب رد شنید. ونسان به‌تدریج منزوی شد و به مذهب روی آورد. پدر و عمویش او را به پاریس فرستادند. در آن‌جا بود که ونسان از این‌که با هنر مانند یک کالای مصرفی برخورد می‌کرد پشیمان شد و این روحیه را به مشتریان نیز منتقل می‌کرد تا این‌که در ۱۸۷۶ از کار اخراج شد.

اعتقاد مذهبی او به تدریج شدیدتر شد تا آن‌جا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه به صورت داوطلبانه و بدون دستمزد به تدریس مشغول شد. او تصور می‌کرد در مسیر درست زندگی قرار گرفته‌است. این مدرسه در بندر رمسگیت[۹] قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرحی از مناظر آن‌جا بکشد.

مدتی بعد جای مدرسه عوض شد و ونسان هم به خانه بازگشت و شش ماه را در یک کتاب‌فروشی به کار مشغول بود، ولی این کار وی را راضی نمی‌کرد و وی بیشتر وقت خود را در اتاق پشت مغازه به طراحی و ترجمه انجیل به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی می‌گذراند.

در این دوران به گواهی هم اتاقی‌اش گورلیتز[۱۰] که معلمی جوان بود به شدت صرفه‌جو بود و از مصرف گوشت پرهیز می‌کرد.

در سال ۱۸۷۷ وی تصمیم داشت روحانی شود و تحصیلات الهیات را در دانشگاه ادامه دهد. بنابراین خانواده‌اش او را به آمستردام و نزد دیگر عمویش جان[۱۱] که یک فرمانده نیروی دریایی بود فرستادند. ولی وی موفق به تحصیل در الهیات نشد و آن‌جا را ترک کرد.

ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری، معلم و واعظ مذهبی گذراند. او در این دوران باورهای دینی عمیقی داشت و مدتی در انگلستان و نیز در میان کارگران معادن زغال سنگ شهر بوریناژ واقع در بلژیک به عنوان مبلغ دین مسیحی فعالیت کرد.

زندگی هنری (۱۸۸۰ - ۱۸۹۰)

سیب‌زمینی‌خورها، رنگ روغن، ۱۸۸۵

ونسان ون گوگ فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد. وی پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقاً تحت تاثیر نقاشی‌های او و پیام اجتماعی آن‌ها قرار گرفت و در همین زمان بود که طراحی را به‌صورت جدی و حرفه‌ای شروع کرد. او از آنجاکه در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال آخر عمر خویش آفرید که شامل بیش از ۹۰۰ نقاشی، بیش از ۱۱۰۰ طراحی و ۱۰ چاپ[۱] می‌باشد. برخی از مشهورترین آن‌ها در ۲ سال پایانی عمرش کشیده شده‌اند.

ون گوگ در ابتدا تحت تاثیر نقاشی‌های هلندی از رنگ‌های تیره و محزون استفاده می‌کرد تا این‌که برادر جوان‌ترش تئو که به خرید و فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت بعدها باعث آشنایی او با نقاشان دریافتگر شد.[۱۲] آشنایی وی با جنبش‌های دریافتگری و نودریافتگری در پاریس پیشرفت هنری او را سرعت بخشید.

ون گوگ شیفته نقاشی از کافه‌های شبانه، مردم طبقهٔ کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گل‌های آفتاب‌گردان بود. مجموعهٔ گل‌های آفتابگردان او که تعدادی از آن‌ها از معروف‌ترین نقاشی‌هایش نیز محسوب می‌شوند شامل ۱۱ اثر می‌باشد. خودنگاره‌ها و شب‌های پرستارهٔ وی از دیگر نقاشی‌های برجستهٔ او محسوب می‌شوند.

ماجرای بریده شدن گوش ونگوک

درباره اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در یک "خودنگاره" تصویر آن را کشیده است. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درسته داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده است. درباره چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانها است:

اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوس‌های وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زد و به عوالم جنون نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.

دوم: روایت دیگر این است که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک "هدیه گرانبها" تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعا گوش بریده را دریافت کرد.[۱۳]

مرگ (۱۸۹۰)

پرترهٔ دکتر گاشه، ونسان این اثر را در آخرین سال زندگی خود خلق کرد، ۱۸۹۰

ون گوگ در آخرین سال زندگی خود یعنی ۱۸۹۰ به دکتر گاشه روانشناسی که پیسارو به او معرفی کرده بود، مراجعه کرد. اولین برداشت ون گوگ از گاشه که چهره‌اش را نیز کشیده‌است،[۱۴] این بود که دکتر از خود او بیمارتر است.

روز به روز فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیق‌تر می‌شد با این حال او تنها در ۲ ماه پایانی عمرش ۹۰ نقاشی برجای گذاشت. ونسان ون گوگ در ۲۹ ژوئیه ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در شهر "اور سور اواز" در فرانسه در اثر شلیک گلوله به شکمش زخمی شد و روز بعد در مهمان‌سرای رَوو درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود، که قبل از مرگش بر بالین وی آمده بود، این‌گونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند». شش ماه بعد تئو نیز درگذشت.

مقبره ونسان ون گوگ و برادرش تئو

بر اساس تصور عامه مردم وی خودکشی کرده‌است ولی بر اساس تحقیقات صورت گرفته، مرگ وی در اثر شلیک گلوله از یک تفنگ معیوب توسط دو نوجوان مست صورت گرفته است و وی بعدا تصمیم گرفت که برای حفاظت از آنها، مسئولیت واقعه را بر عهده بگیرد. محققان معتقدند که گلوله با زاویه به قسمت فوقانی شکم ون گوگ اصابت کرده و نه بطور مستقیم. در حالی که در صورت خودکشی انتظار می‌رود گلوله به طور مستقیم به فرد اصابت کند.

محققان بر اساس شواهد و نامه‌های بدست‌آمده معتقدند که ون‌گوگ نیت خودکشی نداشته اما زمانی که با مرگ و یا خطر آن مواجه شد، خود را تسلیم مرگ کرده‌است.[۱۵] وی تنها یک دهه آخر عمر خود را به صورت حرفه‌ای مشغول نقاشی بود و اکثر تابلوهایی که باعث شهرت او شده‌اند در طول سه سال آخر عمرش یعنی سال‌هایی که مدام گرفتار حمله‌های عصبی و افسردگی بود، کشیده شده‌اند. امروز بسیاری از مردم بعضی از این تابلوها را می‌شناسند؛ شب پر ستاره، گل‌های آفتابگردان، تراس کافه در شب، درختان سرو و بعضی از نگاره‌ها و خودنگاره‌هایش به صورت تصاویر چاپی، شهرت جهانی دارند و در بسیاری از اتاق‌های سادهٔ مردم عادی نیز دیده می‌شوند و این همان چیزی است که ون گوگ می‌خواست. او دوست داشت تابلوهایش تاثیر مستقیم و قوی اوکی‌یوئه‌های ژاپنی را داشته باشند که بسیار تحسینشان می‌کرد. آرزو داشت هنر صاف و ساده‌ای بیافریند که نه تنها هنرشناسان متمول را خوش بیاید، بلکه مایهٔ شعف و تسلای خاطر همه انسان‌ها باشد.[۱۶] گفته می‌شود که «گندم‌زار با کلاغ‌ها» آخرین اثر ون گوگ است لیکن پیرامون این مطلب، میان پژوهشگران هنر اختلاف نظر وجود دارد.

تئودوروس ون گوگ

چهره تئو ون گوگ، ۱۸۸۷. پیش از این تصور می‌شد این یک خودنگاره از ونسان باشد ولی تحقیقاتی در سال ۲۰۱۱ نشان داده‌است که این چهره تئو است.[۱۷]
نوشتار اصلی: تئودوروس ون گوگ

برادر محبوب و حامی‌اش تئودوروس ون گوگ ملقب به تئو چهار سال بعد از ونسان در ۱ مه ۱۸۵۷ به‌دنیا آمد. وی به فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت و باعث آشنایی ونسان با نقاشان امپرسیونیست شد. تئو حتی زمانی که خود دستش تنگ بود مخارج ونسان را می‌پرداخت و در ازای آن ونسان تابلوهایش را برای او می‌فرستاد. او مخارج سفر ونسان به ارل در جنوب فرانسه و اقامتش در آن شهر را از درآمد خود پرداخت. ونسان امیدوار بود بتواند چند سال در آن‌جا با خیال آسوده کار کند تا سرانجام روزی با فروش تابلوهایش زحمات برادرش را جبران کند، البته این آرزوی ونسان هیچ‌گاه برآورده نشد.

تئودوروس همیشه با ونسان رابطهٔ بسیار صمیمی‌ای داشت و نامه‌های بسیاری به یکدیگر می‌نوشتند. تئو در واقع تنها فردی بود که در زمان حیات ونسان او و نقاشی‌هایش را عمیقاً درک می‌کرد. او همچنین تنها کسی بود که هنگام مرگ ونسان در کنارش بود و هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای نجات زندگی او انجام داد. تئو شش ماه پس از مرگ ونسان، در سن ۳۳ سالگی درگذشت.

نامه‌های ونسان به تئو

ونسان در انزوای خود خواسته‌اش در آرل همه اندیشه‌ها و امیدهایش را در نامه‌هایی به تئو، که به صورت خاطره‌نگاری‌های روزانه درآمده بود می‌نوشت. در این نامه‌ها رسالتی که نقاش در خود احساس می‌کرده، تلاش‌ها و کام‌یابی‌ها، تنهایی غم‌بار و آرزوی داشتن هم‌صحبتی همدل به خوبی آشکار است.

در یکی از نامه‌هایش به تئو می‌نویسد: «ایده تازه‌ای در سرم بود و این پیش‌طرحی از آن است. این بار موضوع تابلو همان اتاق خواب خودم است، اتاقی که در آن فقط رنگ است که اهمیت دارد؛ و ضمن آن که با سادگی و یک‌دستی خود شکوهی به اشیا داده‌است، نشان می‌دهد که این اتاق چیزی جز محل خواب و استراحت نیست. خلاصه بگویم، نگاه کردن به این تابلو باید موجب استراحت فکر و بیش از آن آسودگی خیال شود.»[۱۸]

آثار

  • رنگ روغن: ۸۶۰ عدد[۱۹]
  • آب‌رنگ: ۱۵۰ عدد
  • طراحی: ۱۰۳۹ عدد
  • پیش‌طرح ضمیمه نامه: ۱۳۳ عدد
  • چاپ: ۱۰ عدد (شامل ۹ چاپ سنگی و ۱ چاپ فلزی)[۱]
  • نامه‌ها: ۸۷۴ عدد

آثار درباره ون گوگ

کتاب‌ها و فیلم‌های داستانی و مستند زیادی درباره ون‌گوگ و آثارش نوشته و ساخته شده است. از جمله: کتاب شور زندگی و فیلمی اقتباسی با همین نام (Lust For Life (۱۹۵۶ ساخته وینسنت مینلی Vincente Minnelli، با بازی کرک داگلاس و آنتونی کویین.[۲۰]

نگارخانه

جستارهای وابسته

پانویس

  1. چاپ‌های ونسان ون گوگ، وب‌گاه vggallery.com‏.
  2. وب‌گاه vangoghgallery.com
  3. Zundert
  4. Jan Provily
  5. Zevenbergen
  6. Willen ll collese
  7. Tilbury
  8. Eugénie Loyer
  9. Ramsgate
  10. Gorlitz
  11. jan van Gogh
  12. ارنست هانس گامبریچ(۱۳۸۵)، ص ۵۳۲
  13. چه بلایی بر سر گوش ون گوگ آمد؟، .‏
  14. چهره دکتر گاشه: مرد همراه پیپ، vggallery.com.‏
  15. http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/10/111017_l34_vangogh_biograpghy_suicide.shtml
  16. ارنست هانس گامبریچ(۱۳۸۵)، ص ۵۳۴
  17. چهره تئو ون گوگ، وب‌گاه موزه ون گوگ.
  18. ارنست هانس گامبریچ(۱۳۸۵)، ص ۵۳۶
  19. نگارخانه ونسان ون گوگ، وب‌گاه vggallery.com‏.
  20. IMDb Search

منابع


   
کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1796 چهارشنبه 06 فروردین 1393 نظرات (0)
یک میلیون تومان که برای سال ۵۲ ثروت کلانی به شمار می‌آمد... طی کردن مراحل قانونی برای دادگاهی شدن صاحب چک بی‌محل، خیلی طول نکشید. خوب می‌دانستم رای دادگاه دو حالت بیشتر ندارد؛ یا صاحب چک باید پول را می‌داد یا راهی زندان می‌شد...
کد خبر: ۳۸۸۶۸۰
تاریخ انتشار: ۰۵ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۸ - 25 March 2014

از باورهای اشتباه میان عوام و حتی برخی نخبگان، استقلال و سلامت سیستم قضایی در دوره پهلوی دوم است، حال آنکه قطعاً چنین نبوده و فسادهای آشکاری که در این سیستم در دوران محمدرضا پهلوی رقم خورد، قابل چشم پوشی نیست. یکی از قضات کشور که در آن دوران جامعه وکالت بر تن داشته، یکی از همین روایات‌ را که نشانه خوبی برای وضعیت جالب و تهوع آور سیستم قضایی در آن دوران است، عیان کرده است.

به گزارش «تابناک»، یکی از دروغ‌های بزرگی که در دهه‌های اخیر تکرار شده و متأسفانه بخشی از طبقه تحصیل کرده ایرانی نیز بدون تکیه بر مستندات مشخص به تکرارش پرداخته‌ و می پردازند، سیستم قضایی مستقل رژیم پهلوی است و حتی تأکید بر سلامت این سیستم قضایی است؛ ادعایی که به سادگی قابل نقض است. کافی است به دادگاه مصدق و دکتر فاطمی توجه کرد و مستنداتی که نشان می‌دهد محمدرضا پهلوی نتیجه دادگاه این دو چهره تاریخی را پیش از برگزاری هر دادگاهی اعلام کرده بود.

مطابق با کتاب «ضد کودتا»ی کرمیت روزولت، روزولت در یکم شهریور پس از کودتا به ایران می رود و سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی را جویا شده و از محمدرضا شاه می پرسد: «میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده‌اند، چه فکری کرده‌اید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده‌ام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب‌های شاه می‌لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت... ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می‌کنند. فاطمی، بیش از همه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده‌ای‌ها را واداشت مجسمه‌های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.» (صفحات 200 و 201)

طبیعتاً بر هیچ کس پوشیده نیست که سرنوشت مصدق و فاطمی چه شد و این دو چهره آزادی خواه و پرچمداران استقلال صنعت نفت، چه بر سرشان آمد. با این حال روایات دیگری نیز درباره سستی، عدم استقلال و فساد عیان سیستم قضایی در دوران پهلوی وجود دارد که نشان می‌دهد هرگونه تعبیر به استقلال یا سلامت مجموعه قضاییِ پهلوی دوم، حکم یک افسانه را داشته که با تاریخ سر ناسازگاری دارد.

جهانگیر مستوفی، رئیس شعبه چهارم وکلای دادگستری که از قضا در آن دوران وکیل بوده، روایت جالبی درباره قائقه آتشین، ملقب به گوگوش، یکی از بازیگران و خوانندگان صاحب نفوذ در آن دوران مطرح کرده که این عدم استقلال را به خوبی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد تا چه میزان عمل به مر قانون در آن دوران بازیچه و از آرمان‌های دست نیافتنی بوده است!

مستوفی در این باره در نسیم بیداری نوشته است: طبیعتاً بر هیچ کس پوشیده نیست که سرنوشت مصدق و فاطمی چه شد و این دو چهره آزادی خواه و پرچم داران استقلال صنعت نفت، چه بر سرشان آمد. با این حال روایت‌های دیگری نیز درباره سستی، عدم استقلال و فساد عیان سیستم قضایی در دوران پهلوی وجود دارد که نشان می‌دهد هرگونه تعبیر به استقلال یا سلامت مجموعه قضاییِ پهلوی دوم، حکم یک افسانه را داشته که با تاریخ سر ناسازگاری دارد.

جهانگیر مستوفی رئیس شعبه چهارم وکلای دادگستری که از قضا در آن دوران وکیل بوده، روایت جالبی را در خصوص قائقه آتشین ملقب به گوگوشش یکی از بازیگران و خوانندگان صاحب نفوذ در آن دوران مطرح کرده که این عدم استقلال را به خوبی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که تا چه میزان عمل به مر قانون در آن دوران بازیچه و جزو آرمان‌های دست نیافتنی بود «سال‌های تحصیل من در دانشگاه تهران مصادف بود با کودتای ۲۸ مرداد که در دانشگاه، خفقان شدید حکم‌فرما بود و معمولاً کلاس درس، سربازی با تفنگ می‌ایستاد و از تجمع بیش از دو نفر در محوطه دانشگاه و دورن کلاس‌ها جلوگیری می‌کرد. آن روز‌ها دلم می‌خواست زود‌تر وکیل شوم و باری از این مشکلات و بی‌عدالتی‌ها بردارم؛ خامی و آزاداندیشی دوران جوانی بود. وقتی وکیل شدم، دیدم تفاوت میان چیزی که من می‌خواستم با آنچه عملاً انجام می‌شود، از زمین تا آسمان است.

خاطره جالبی که دارم از سال‌های اول وکالتم بود. آن سال‌ها افراد زیادی برای وکالت داوطلب نمی‌شدند و بنابر این پرونده‌های خاص ممکن بود سهم هر فردی شود. تابستان سال ۵۲ بود. از آن تابستان‌های گرم که فعالیت جریان‌های مختلف سیاسی هم بر گرمای آن می‌افزود تا جایی که زندگی را سخت می‌کرد! بازار موسیقی هم داغ بود و هر خواننده‌ای برای خود هوادارانی داشت. اگر کسی از این جماعت می‌توانست با دربار هم ارتباط پیدا کند، برای خودش قدرتی دست و پا می‌کرد و به قول معروف «نانش در روغن» بود.

تیرماه بود که یکی از دوستان دوران دانشگاه با من تماس گرفت و پیگیری پرونده‌ای را به من سپرد. آن روز درباره مشکل توضیحی نداد و فقط گفت مشکل دعوای مالی است. برای روز پنجشنبه وقت دادم و روز موعود مردی میانه سال به سراغم آمد که فرد موجهی به نظر می‌رسید. او از کیفش یک فقره چک درآورد و از من پرسید که می‌توانم آن را برایش نقد کنم یا نه؟

معلوم بود که این چک برگشتی، متعلق به فرد مهمی است که برای نقد کردن آن نیازمند وکیل شده است. رقم چک بسیار بالا بود؛ یک میلیون تومان که برای سال ۵۲ ثروت کلانی به حساب می‌آمد. پای چک را هم فردی امضاء کرده بود که در آن زمان همه او را می‌شناختند و خواننده معروفی بود. چک متعلق به گوگوش بود.

طی کردن مراحل قانونی برای دادگاهی شدن صاحب چک بی‌محل، خیلی طول نکشید. خوب می‌دانستم رای دادگاه دو حالت بیشتر ندارد؛ یا صاحب چک باید پول را می‌داد یا راهی زندان می‌شد. روز دادگاه فرارسید. من و موکلم در کمال خوش باوری در دادگاه حاضر شدیم. گوگوش هم آمد. کسی هم همرانش نبود. فکر می‌کردم برای خودش وکیل بیاورد تا در صورت ناتوانی مالی، راهی زندان نشود اما او فقط وارد دادگاه شد، به قاضی اعلام کرد مبلغ چک را ندارد که پردازد و از در دیگر خارج شد، بدون اینکه مشکلی برایش ایجاد شود. قاضی حتی از او یک تعهد ساده هم نگرفت تا دل ما خنک شود. این موضوع تا مدت‌ها نقل رسانه‌ها و محافل حقوقی آن زمان بود که البته فایده‌ای هم نداشت. اینجا بود که فاصله آرمان و آرزو با واقعیت‌های جاری جامعه را متوجه شدم!
».

گوگوش از خوانندگان معتمد دربار بود و خوانندگی او در جشن‌های دربار از جمله جشن تولد رضا پهلوی، پسر محمدرضا شاه مشهور است و ظاهراً به همین دلیل، سیستم قضایی وقت جرأت نقد چک‌های او و همسر اولش محمد قربانی را نداشته است.

کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1738 پنجشنبه 22 اسفند 1392 نظرات (0)

فيلم علمي- تخيلي "پرومتئوس" فرضيه‌هاي مربوط به خاستگاه انسان و روابط آن با موجودات فرازميني را مورد كنكاش قرار مي‌دهد. هرچند ممكن است اغلب افراد اين فرضيه را "موهوم و خيالي" پندارند، اما در اين فيلم نكات بسياري وجود دارد كه در واقع از لحاظ نمادين بيانگر باورها و فلسفه‌هاي زرسالاران حاکم بر سیاست های پنهان جهان است. در این گزارش نگاهی اجمالي به جنبه‌هاي آشکار و غیر آشکار فيلم پرومتئوس خواهيم داشت.




ادامه ای بر مجموعه «بیگانه»  (Aliens) ؟

مجموعه بیگانه ها که در سال 1979 با کارگردانی اولین قسمت آن توسط ریدلی اسکات آغاز شد و در سالهای 1986، 92 و 97 میلادی توسط کارگردانان دیگری چون دوید فیچر و جیمز کامرون دنبال شد، پس از یک وقفه نسبتاً طولانی در سال 2012 توسط خود اسکات دوباره به پرده سینما بازگشت.

ریدلی اسکات در فیلم جدید خود با نام پرومتئوس داستان بیگانه­ ها را در زمانی بسیار قبل­تر از آنچه در بیگانه یک شاهد بودیم، آغاز می­کند. در طول سالهایی که بیگانه­ ها به بخشی از چارچوب اصلی ژانر علمی تخیلی در سطح جهان تبدیل شده بودند، تحلیل­های بسیاری درباره وجوه مختلف داستان فیلم ارائه شد.

اینکه این موجودات زشت و ترسناک و در عین حال بسیار هوشمند که از آسمان و فضا آمده­ اند چه منشأیی دارند؟ و اینکه چرا قصد دارند انسان را بیرحمانه از بین ببرند؟ پرسشهایی بود که در هیچ یک از قسمتهای اول تا چهارم بیگانه­ ها پاسخ روشنی نیافت اما همواره مورد توجه مخاطبان و منتقدان مجموعه بیگانه­ ها بود. نشانه­ هایی همچون حضور گربه­ نژاد ایرانی در سفینه­، فسیل مرموز موجودات انسان­وار غول آسا در ابتدای داستان، قرار داشتن منشأ خطر نابودگر در "آسمان"، "بیگانه" نامیده شدن موجودات ناشناخته و معنای سمبلیک حمله بیگانه­ ها که ابتدا به سر قربانی حمله می­کنند و سبب قلبش را تسخیر می­ نمایند، همگی نشانه­ هایی بود که دیدگاه­­های متفاوتی را برای درک چیستی مضمنون چندگانه بیگانه­ مطرح ساخت.


بسیاری از کارشناسان، پرومتئوس را قسمت پنجمی از چهارگانه «بیگانه» می دانند

پرومتئوس به عنوان جدیدترین حلقه از زنجیره بیگانه­ ها مضمون اصلی داستان را صریح تر بیان می­کند و بسیاری از پرسش­هایی را که در چهارقسمت پیشین وجود داشت پاسخ می­دهد. اگر چه تعدد کارگردانها و فاصله زمانی میان قسمتهای چهارگانه بیگانه­ ها و فیلم پرومتئوس، پذیرش یک هدف مشترک برای تمام قسمتها را دشوار می­نماید ولی یکدستی داستان و ارجاعات مکرر قسمتهای مختلف مجموعه بیگانه ها به یکدیگر در کنار حضور "دان اُبانون" و "رولاند شوست" که نویسندگان اصلی هر پنج قسمت فیلم و تهیه کننده برخی قسمتهای آنها هستند، تردیدی باقی نمی­گذارد که بیگانه­ ها یک مجموعه یکپارچه و حساب­ شده است که هدف خاصی را دنبال می ­کند.

کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1405 شنبه 17 اسفند 1392 نظرات (0)

دانلود فیلم در ادامه مطلب برای اعضای سایت ( عضویت در یک دقیقه )

هنگامی که برای فیلم «هیس...» تحقیقات می‌‌کردم و با موارد متعددی مواجهه حضوری یا مکتوب داشتم، درباره برخی اتفاقات که در حوزه ورزش همچون ‌شنا برای پسر‌ها رخ داده نیز مطالب مستندی ‌خواندم. بار سنگینی را به دوش می‌کشیدم. برای همین‌ تلاش کردم با فیلم آخرم، بخشی از آن را به تصویر بکشم.‌
 
پوران درخشنده ضمن بیان تألم روحی‌ پس از اطلاع از وقایع رخ داده در مدارس فوتبال برای کودکان پسر، از حرکتی که برای مبارزه با کشتن روح کودکان این سرزمین شکل گرفته، حمایت و از شجاعتی که در پوشش زوایای پنهان این فاجعه انسانی نهفته است، قدردانی کرد.

به گزارش «تابناک»، کارگردان فیلم درخشان «هیس! دختر‌ها فریاد نمی‌زنند» با تأکید بر ابعاد وسیعی که برخی از حوادث به ظاهر کوچک نظیر تعرض به کودکان در جامعه پدید می‌آورد، از لزوم توجه بیشتر افکار عمومی به این مسأله و آگاه‌سازی بیش از پیش خانواده‌ها و به ویژه ‌کودکان نسبت به چنین اتفاقاتی سخن به میان آورد و خواستار حفظ مستمر و فراگیری این توجه عمومی برای کاهش چنین رویدادهایی در سطح جامعه ایران شد.

پوران درخشنده در گفت‌و‌گو با «تابناک» ضمن اشاره به سلسله مطالب «تابناک» پیرامون تعرض به کودکان از بیان این مطالب و رسانه‌ای شدنش در عوض پرده‌پوشی بی‌جا، حمایت ‌و خاطرنشان کرد: آنچه شما در قالب انتشار این اخبار انجام دادید و آن حرکتی که آقای فریادشیران و آقای شجاعی در همین راستا پی گرفته‌اند، ریسکی بوده که به جان خریده‌اند و منافع شخصی‌شان را ـ که شاید به خطر بیفتد ـ برای پیگیری این موضوع حیاتی به گوشه‌ای نهاده‌اند و ‌نمی‌توان شجاعتی که این رسانه و این اشخاص انجام دادند، نادیده انگاشت.
از شنیدن اظهارات مسعود شجاعی درباره تعرض به کودکان گریستم

این کارگردان متعهد سینما افزود: هنگامی که برای فیلم «هیس...» تحقیقات می‌‌کردم و با موارد متعددی مواجهه حضوری یا مکتوب داشتم، درباره برخی اتفاقات که در حوزه ورزش همچون ‌شنا برای پسر‌ها رخ داده نیز مطالب مستندی ‌خواندم. بار سنگینی را به دوش می‌کشیدم. برای همین‌ تلاش کردم با فیلم آخرم، بخشی از آن را به تصویر بکشم.؛ اما ‌ابعاد ماجرا، وسیع‌تر، حساس‌تر و دردآور‌تر از آن است که بتوان ‌کامل آن را انتقال داد.

این کارگردان متعهد سینمای ایران تأکید کرد: انتظارم این است که نمایندگان مجلس نیز در چنین مباحث کلیدی با حساسیت برخورد کنند. شاید بسیاری از نمایندگان مجلس، فیلم «هیس! دختر‌ها فریاد نمی‌زنند» را هم ندیده باشند، ولی گمان می‌کنم با توجه به معضلاتی که یک تعرض به یک کودک برای کل اجتماع در بلند مدت در پی دارد، باید شاهد حساسیت بیشتری در میان نمایندگان مردم باشیم. به شخصه پس از خواندن مطالب درباره سرنوشت غم‌انگیزی که بر سر کودکان در برخی مدارس فوتبال ‌آمده، به شدت گریه کردم و الان که با شما صحبت می‌کنم، نفسم بالا نمی‌آید.

درخشنده همچنین درباره سلسله سفرهایی که برای اکران بین‌المللی «هیس! دختر‌ها فریاد نمی‌زنند» داشته، به طور خاص به سفرهای هند و آمریکا اشاره کرد و گفت: پس از آنکه آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک یا‌‌ همان اسکار از ما ‌خواست ‌تا سناریو‌ فیلم را برای آرشیو این آکادمی ارائه بدهیم تا سینماگران و دانشجویان بتوانند در برنامه‌های مطالعاتی‌شان استفاده کنند، در سطح بین‌الملل شاهد افزایش توجهات نسبت به این فیلم بودیم.

در همین راستا اکران‌هایی با حضور اساتید و دانشجویان در UCLA و UCI داشتیم و در جشنواره ارواین که در کالیفرنیا برگزار می‌شود، با استقبال وسیعی روبه‌رو شدیم و جایزه بهترین فیلم از منظر مخاطبان را در آمریکا نیز به دست آوردیم که برای ما نشان داد این درد مشترک در همه جهان یک حس مشترک را در پی دارد.
از شنیدن اظهارات مسعود شجاعی درباره تعرض به کودکان گریستم


این کارگردان زن سینمای ایران درباره سفر به هند نیز از برقراری دوباره این حس مشترک گفت و یادآور شد: در تعداد چشمگیری از جشنواره‌های مهم هند از جمله گوآ، چنای، کرالا، بمبئی و... که جشنواره‌های درجه یک این کشور هستند، از فیلم استقبال بی‌نظیری شد و طولانی‌ترین صف‌هایی که شکل می‌گرفت، برای این فیلم بود. در سکوت حین اکران فیلم در سالن‌های هند، جو سنگینی دیدم و بغض دختران و زنان هندی را می‌دیدم که تعداد بالایی از آن‌ها، شخصاً این تجربه تلخ را داشتند و حین نمایش فیلم چه رویارویی با خودشان داشتند!

پس از یکی از اکران‌ها، ‌آقایی گوشه مانتوی مرا گرفت و بوسید و گفت این فیلم برای سینمای هند، حکم جواهر را دارد و از وقوع این اتفاقات در بستر برخی خانواده‌های هندی صحبت‌هایی کرد که از بحرانی بودن شرایط جامعه هند حکایت داشت.

درخشنده درباره اکران جهانی آخرین فیلمش توضیح داد: به واسطه حس مشترکی که اشاره کردم و مضمون جهانی فیلم، در اکران‌های بین‌المللی با استقبال وسیعی روبه‌‌رو شدم؛ اما واقعاً تا چه اندازه می‌توان‌ یک‌تنه‌ در این میدان پیش روم؟ در این باره با مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد‌ رایزنی کردم، ولی تاکنون کاری نشده ‌است. رایزنی‌های فرهنگی نیز به هفته‌های فیلم بسنده می‌کنند و پیگیر اکران فیلم‌های ایرانی در کشورهای هدف نیستند و واقعاً هفته‌های فیلم، اتفاق بزرگی برای سینمای ایران نیست و ایجاد ذائقه تازه نسبت به سینمای ایران در مخاطب خارجی ‌نمی‌کند.

در سال‌های اخیر، بسیاری از کشور‌ها از جمله کره و ژاپن توانستند ذائقه مخاطب ایران را نسبت به آثارشان حساس کنند؛ اما متأسفانه ما در این زمینه نتوانستیم عمل کارآمدی داشته باشیم؛ ‌ای کاش در این زمینه شاهد برنامه‌ریزی راهبردی بودیم!

این کارگردان درباره تازه‌ترین اثرش گفت: «خانم، مال معرفی کنید»؛ لحن جدی درباره طلاق و مهریه دارد و پس از گذراندن مراحل تحقیق، سناریوی‌اش در مراحل تکمیلی است. به هر حال این درد بزرگی است که از هر ده ازدواج، هفت مورد منجر به طلاق می‌شود و پایه‌های خانواده‌های ایرانی تا این حد سست شده است.

کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1267 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (0)
کافی نت سهندیه تبریز بازدید : 1372 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (0)

در فیلم "خواب زده‌ها” که یک کمدی عاشقانه است بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، شقایق فراهانی، اکبر عبدی، صابر ابر، ساره بیات و… بازی می‌کنند.

گریم جالب

تعداد صفحات : 7

درباره ما
پارتی پاتوق محل مطالب آموزشی علمی تفریحی و معرفی فیلم و سریال
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    تبلیغ یکساله
    هاست رایگان
    کافی نت سهندیه تبریز


     

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1127
  • کل نظرات : 489
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 995
  • آی پی امروز : 317
  • آی پی دیروز : 246
  • بازدید امروز : 5,813
  • باردید دیروز : 4,388
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 28
  • بازدید هفته : 12,271
  • بازدید ماه : 50,564
  • بازدید سال : 382,020
  • بازدید کلی : 9,163,034
  • کدهای اختصاصی
    یکسال تبلیغ 30تومن

    سفارش دهید

    بهترین سایت هاست رایگان


    دانلود آهنگ های جدید - دانلود آهنگ های جدید