جامعه يهودي و صهيونيستها دوست ندارند که پرده از همکاري آنها با نازيها برداشته شود چرا که اين با هولوکاستي که مردم را وادار به پذيرش آن کردهاند، تعارضي جدي دارد.
از جمله نيرنگ هاي اساسي موجود در گفتمان تحليلي غرب اين است که پديدهاي را از شکل و شمايل انساني و فرهنگي آن تهي و در مقابل آن را صرفا به نوعي حادثه يا امري بديهي تبديل ميکنند در نتيجه جهان غرب قادر است هر گونه معنايي را که خود بخواهد بر اين پديده مترتب ساخته آن را آنطور که خود ميخواهد تفسير نمايد.
امروزه با پديدهاي نظير فساد در حکومتهاي جهان سوم بويژه در آفريقا و جهان عرب، اين چنين برخورد مي شود. لذا در روبه رو شدن با اين پديده و بررسي آن، نقش عناصر ديگر نظير حمايت جهان غرب از اکثر اين حکومتها و همچنين رشوههايي که جهان غرب و شرکت هاي بزرگ وابسته به غرب به سران برجسته حاکم در کشورهاي جهان سوم پرداخت ميکند، به کلي از جانب غربي ها ناديده گرفته مي شود. فساد که در اصل پديده اي اجتماعي ،سياسي است و تا حد زيادي محصول تمدن غرب است، به دروغ از جانب غربيها، تلقين ميشود که
اين پديده از طرف جهان سوميها برخاسته و ارتباطي ناگسستني با آن دارد؛ چرا که از منظر غربيها، جهان سوميها به ارزش هاي دموکراسي غربي چندان پايبند نبوده و اين باعث بوجود آمدن فساد در ميان آنان شده است!!
از ديگر پديدههايي که مي توان از نيرنگهاي غرب دانست چيزي به نام "تروريسم اسلامي" است. غربيها تروريسم را به دين اسلام نسبت ميدهند در حالي که پديده تروريسم نيز محصول خود غربيهاست. فتنه و آشوب نيروهاي آمريکايي در عراق و افغانستان؛ حمايت روز افزون از برخي حکومتهاي فاسد عربي؛ حمايت بيدريغ از رژيم اشغالگر صهيونيستي و ظلم و ستم مداوم بر مردم مظلوم فلسطين؛ تنها اندكي از دخالتهاي غرب در خاورميانه است.
سپس تعريف خود از تروريسم را گسترش داده و مقاومت قانوني مردم - فرق نميکند در کجا باشد فلسطين، عراق، افغانستان يا هر جاي ديگر- در برابر نفوذ استعماري امريکا درمسائل مربوط به جهان عرب را بر نميتابد و با همكاري حكومتهاي فاسد عربي و ديگر هم پيمانان خود، به بهانه مقابله با تروريسم -ببينيد مقاومت مردم را تروريسم مي دانند- به سرکوب مقاومت مردم ميپردازند.
جهان غرب پديده "کشتار يهوديان " اروپا بدست نازيها را که از آن به "هولوکاست" تعبير ميکند، دست مایه چنین رفتاری قرار میدهد. به جاي اينکه به بررسي صحت اين پديده در چارچوب تمدني غرب بپردازند، مردم را به اعتقاد قلبي داشتن به اين پديده وادار کرده و آن را به باور غير قابل تغييري تبديل کردهاند كه كسي جرأت بررسي موشكافانه و دقيق آن را نداشته باشد.
اگر هم جهان غرب بخواهد به بررسي صحت کشتار يهوديان به دست نازيها بپردازد نبايد کشتار ميليونها انسان به دست تمدن غربي را فراموش كند.
(از جمله مي توان به کشتار ساکنان اصلي امريکاي شمالي، استراليا و نيوزلند، کشتار ميليونها آفريقايي طي روند به بردگي كشيدن ميلونها نفر از آنها، کشتار ساکنان اصلي کونگو به دست استعمارگران بلژيکي، کشتار ميليون ها جزائري بدست استعمار فرانسي كه تنها اندكي از جنايات تمدن غرب عليه بشريت است، اشاره كرد)
ادعاي کشتار آلمان نازي عليه يهود دورنگ متضاد به خود گرفته است: سياه و سفيد. نازيهاي آدم کش و يهوديان قرباني!! براي اين کشتار ادعايي، قداستي بزرگ جعل كردهاند؛ گويي که حق مطلقي است که هيچ باطلي به آن راه ندارد و قابل مقايسه با هيچ پديدهي ديگري نيست. گويي که هيچ کشتار ديگري – اگر واقعيت داشته باشد كه ندارد- مثل اين از ابتداي تاريخ به وقوع نپيوسته است و تنها همين يك كشتار وجود دارد و آن هم عليه يهود است. اينجا است که قوانين سختي عليه کساني که در کشتار يهوديان ترديد ايجاد ميكنند، وضع شده است.– اين در حالي است که هيچ قانون مشابهي براي مجازات کساني که در وجود خدا يا حتي ارزشهاي ثابت و مطلق اخلاقي شک ميکنند و همجنسبازي و سقط جنين را مشروع جلوه ميدهند، وجود ندارد-
به نظر ميرسد بايد اين رويکرد تنگنظرانه به قضيه کشتار يهوديان که به کسي اجازه تحقيق وبررسي در اين موضوع را نميدهد، کنار زد و آن را در چارچوب سياسي و تمدني غرب مطرح نمود؛ قداست را از آن برداشته و اين مسالهي انساني – تاريخي را آشكارا تبيين نمود. لذا نبايد تفاوتي بين اين پديده با پديدههاي مشابه ديگر قائل شد و نبايد تک بعدي - يکي قاتل و ديگري مقتول - به اين مساله نگاه کرد.